نگاه به آینده یا اسپری آسم پدربزرگ را ندیدی؟
با نزدیک شدن سال نو، رسم باستانی و پدردربیارِ خانه ­تکانی نیز انجام می ­شود. عدم همکاری همه­ جانبه­ ی فرزندان در اجرای این رسم باعث شده است تا اَنگ­ هایی مثل: تنبل بودن، از زیر کار دررو بودن و نسبت به خانواده بی­ مسئولیت بودن، به آن ­ها زده شود؛ درحالی­که اگر نیک بنگریم، می­ بینیم فرزندان دلایلی بسیار عمیق برای این عدم همکاری دارند. ما نیک نگریستیم شد این:

1. اگر شما به دوروبرتان نگاه کنید، می­ بینید که همه­ ی فرزندان -غیر از دو سه نفر!- اعتقاد دارند که شب امتحان نباید درس خواند و در طول سال باید درس خواند؛ به همین دلیل همه فرزندان -غیر از همان دو سه نفر بالا- شب­ های امتحان به حرکات کششی و تمرین یوگا و تمرکز ذهن می­ پردازند؛ چون در طول سال درس خوانده‌اند و حالا خیالی آسوده دارند؛ بنابراین اصلاً عجیب نیست که این فرزندان اعتقاد داشته باشند آدم باید در طول سال خانه ­تکانی و نظافت خانه را انجام دهد نه شب سال تحویل؛ پس اگر دیدید فرزندتان در خانه ­تکانی کمک نمی­ کند، ریشه­ ی آن را در توصیه ­های خودتان ببینید که هرسال شب امتحان به او می ­گفتید:

«آخه الان وقت درس خوندنه ذلیل مرده؟! توی طولِ سال چه غلطی می­ کردی؟»

2. الان جامعه جوری شده که فرزندان واقع­ گرا شده ­اند؛ البته خود من هم مثل آن ­ها نمی ­دانم واقع­ گرا دقیقاً یعنی چی؛ اما گیر ندهید، شده ­اند دیگر! بنابراین آن­ ها دوست دارند اقوام و آشنایان، که از راه­ های دور و نزدیک آمده­ اند با واقعیت زندگی خانواده یشان روبه ­رو شوند نه با یک ماکِت تَروتمیز که حداکثر سیزده روز تاریخ انقضا دارد و بعد از آن باید جوراب ­ها را در یخچال پیدا کرد و پیژامه را در مایکروفر و سراغ مسواک را در جاکفشی گرفت! خداوکیلی این­طوری بهتر هم هست؛ بالاخره آدم حق دارد بداند با چه کسی رفت و آمد می‌کند؛ درواقع فرزندان نه ­تنها با کمک نکردن در مراسم خانه ­تکانی که حتّی با سنگ انداختن سر راه این مراسم به ایجاد یک نگاه واقع­ بینانه در اقوام و آشنایان نسبت به یکدیگر تلاش می­ کنند!

3. فرزندان در این دوره و زمانه نگاه به آینده دارند و اصلاً در قید وبند گذشته نیستند؛ به­ همین ­دلیل هم از این­که هی خاطرات­شان یادشان بیاید اِبا دارند و بیش­تر می پسندند آروزهایی را که برای آینده دارند مرور کنند؛ پس کاملاً طبیعی است در مراسم خانه ­تکانی، که غالباً به کشف اشیای ماقبل تاریخ زیر فرش و پُشت کمد می انجامد، شرکت نکنند؛ چراکه مورد داشتیم هشت سال قبل اسپری آسم پدربزرگ گم شده است و او به­ همین ­دلیل دار فانی را وداع گفته و امروز در مراسم خانه تکانی، آن اسپری مذکور در کشوی میز کامپیوتر یکی از فرزندان پیدا شده! خُب چه اصراری دارید هِی گذشته را به یاد فرزندان بیاورید؟! بگذارید به آینده نگاه کنند... راستی کسی قرص قلب من را ندیده است؟!

4. همان­طور که می­ دانید تعطیلات در ایران بسیار کم است و غیر از تعطیلی­ های رسمی و پنجشنبه­ ها و جمعه­ ها و بین ­التعطیلی‌ها و روزهای آلودگی هوا و روزهای برفی و روزهایی که معلّم نمی­ آید و روزهایی که بچه­ ها مریض می ­شوند و... بچه­ ها فقط همین سیزده روز تعطیلی عید را دارند که آن هم با این­ور و آن ورش فوقِ فوقش بشود بیست روز! خُب به نظر شما طبیعی نیست که یک فرزند باهوش و فرصت­ شناس سعی داشته باشد از همین تعطیلات اندک عید و پیش از عید استفاده کند؟! طبیعی نیست که او نخواهد این فرصت اندک را با کار در خانه ­تکانی هدر بدهد؟! طبیعی است دیگر... بچه مگر چقدر تعطیلی دارد؟ فقط یک توصیه هم به بچه­ ها می­ کنیم و آن این­که وقتی دارند از این تعطیلی­ های اندک استفاده می­ کنند و می­ خورند و می­ خوابند، هر چند روز یک­بار غلتی بزنند که زخم بستر نگیرند! آفرین... بچرخید... آهان... دوباره بخوابید!
نویسنده: محمدرضا شهبازی